فهرست مطالب:
فهرست مطالب :
تعیین ارزش یک کسب وکار، حتی برای مشاغل سنتی یا صنایع با ده ها سال قدمت، آسان نیست. برای استارتآپهایی که دادههای تاریخی یا درآمدی ندارند، چالش بهویژه سخت تر است، این حتی باعث می شود که برخی استارتآپها به قیمتی که سرمایهگذار حاضر است برای سهام بپردازد، ارزشگذاری میشود.
قیمت و ارزش یکسان نیست. معمولاً کسب و کارها در ازای ارزش بالای آنها خریداری می شوند، زیرا خریدار نه تنها شرکت را به عنوان یک واحد مستقل ارزیابی می کند، بلکه نتیجه هم افزایی با دارایی ها، تخصص یا تمرکز خریدار است.
از سوی دیگر، برخی از شرکت ها با قیمتی بسیار کمتر از ارزش روی کاغذ خریداری می شوند. این می تواند زمانی اتفاق بیفتد که موقعیت آنها در بازار ضعیف شود یا خریدار فقط به برخی از دارایی ها علاقه مند باشد. این تفاوتها بین ارزش و قیمت برای استارتآپها گستردهتر است.
چگونه برای استارتاپی که هنوز شروع به کسب درآمد نکرده است ارزش گذاری کنیم؟
آیا استارتآپ با هزینه کم، مشتریان بهویژه مشتریان با ارزش را جذب میکند؟ آیا نرخ رشد قابل توجهی وجود دارد؟ این عوامل گواه بر این است که کسب و کار پتانسیل مقیاس پذیری را دارد.
یک ایده درخشان برای اجرای آن نیاز به یک تیم درخشان دارد. تجربه یک امتیاز مثبت است، اما تیم باید مهارت های تکمیلی نیز داشته باشد و متعهد به راه اندازی کسب و کار باشد.
صنعتی که یک استارتاپ در تلاش است بر آن تأثیر بگذارد، می تواند بر ارزش گذاری آن موثر باشد. اگر رقبای زیادی و سرمایه گذاران کمی وجود داشته باشد، ممکن است ارزش استارت آپ تحت تاثیر قرار گیرد. با این حال، اگر استارتاپ یک ایده انقلابی یا فناوری ثبت اختراع داشته باشد، ممکن است یک جنگ مزایده را در بین سرمایه گذاران ایجاد کند و ارزش آن را افزایش دهد.
وجود نمونه اولیه یا MVP به سرمایه گذاران نشان می دهد که استارتاپ متعهد به تحقق چشم انداز خود است. یک MVP با پذیرندگان اولیه می تواند سرمایه گذار فرشته را در محدوده 500000 تا 1.5 میلیون دلار جذب کند.
روش های ارزش گذاری استارت آپ ها را می توان به چهار دسته تقسیم بندی کرد:
در زیر یک مرور کلی از 16 مورد از روشهای ارزشگذاری استارتآپها را مشاهده میکنید که به شما کمک میکند رویکرد مناسبتری را برای خود انتخاب کنید.
اولین روش ارزیابی استارتاپ که باید در مورد آن بدانید، روش جریان نقدی تنزیل شده است.
این روش ارزشگذاری برای استارتآپهای نسبتاً معتبری که قبلاً شروع به ایجاد نتایج و سود کردهاند، مناسبتر است. این به این دلیل است که روش کار با نگاهی به سودهای جاری بدست آمده توسط سهامداران است. سپس، پیشبینی معقولی از سود استارتآپ برای سال آینده یا بازه زمانی طولانیتر انجام میشود. از آنجا، سرمایه گذار ارزیابی می کند که آیا سود بالقوه آنها بیشتر از هزینه سرمایه گذاری است که باید انجام دهد.
برای اینکه استارتاپ خود را در درازمدت به موفقیت برسانید، در نهایت به برنامه ریزی دقیق و نتایج قابل اثبات نیاز دارید. و این چیزی است که این روش ارزش گذاری می تواند ثابت کند که یک استارت آپ دارد.
تنها نقطه ضعف روش این واقعیت است که نمی توان از آن برای استارتاپ هایی که تازه شروع به کار کرده اند استفاده کرد.
برای استفاده از این روش ممکن است لازم باشد با یک تحلیلگر بازار یا یک سرمایه گذار همکاری نزدیک داشته باشید. شما جریان های نقدی آتی پیش بینی شده خود را می گیرید و سپس یک نرخ تنزیل یا نرخ بازگشت سرمایه مورد انتظار (ROI) را اعمال می کنید. به طور کلی، هرچه نرخ تنزیل بالاتر باشد، سرمایه گذاری ریسک بیشتری دارد و نرخ رشد شما باید بهتر باشد.
ایده پشت این موضوع این است که سرمایهگذاری در استارتآپها در مقایسه با سرمایهگذاری در کسبوکارهایی که در حال حاضر فعال هستند و درآمد ثابتی کسب میکنند، یک حرکت پرخطر است.
روش جریان نقدی تنزیل شده تخمین می زند که شرکت چقدر جریان نقدی (درآمدها و هزینه ها) تولید خواهد کرد. این محاسبه معمولاً بر اساس یک برنامه مالی 5 ساله است و ارزش پایانی را برای دوره بعد از پنج سال پیشبینی میکند. سپس جریان های نقدی را با یک عامل تنزیل کاهش می دهد که منعکس کننده ریسک های سیستماتیک یا بازده مورد انتظار سرمایه گذاری های جایگزین است.
دلیل تنزیل جریان های نقدی ثابت نبودن ارزش زمانی پول است. این بدان معناست که ما 10000 دلار را در حال حاضر و در زمان آینده متفاوت ارزیابی می کنیم. پولی که در حال حاضر در اختیار ما است ممکن است به عنوان سپرده در بانک قرار داده شود یا در املاک یا مشاغل دیگر سرمایه گذاری شود. در حالی که اگر قرار باشد در آینده همان مقدار پول دریافت کنیم، سود/سود انباشته را از دست می دهیم. علاوه بر این، اینکه آیا ما این مبالغ آتی را دریافت خواهیم کرد یا خیر، نامشخص و مخاطره آمیز است، که مستلزم تعدیل بیشتر در روند محاسبه ما است. برآورد جریان های نقدی آتی یک شرکت کار آسانی نیست و دقت پیش بینی ها تا حد زیادی به نتیجه کمک می کند. بنابراین، برای به کارگیری این روش باید مهارت های تحلیلی خوبی داشت.
روش ضرایب یکی از روشهای ارزیابی استارتاپها است که بر اساس مقایسه استارتاپ با شرکتهای همصنف خود، با استفاده از ضریبهای ارزشگذاری، ارزش آن را تعیین میکند. در این روش، ابتدا شرکتهای همصنف یا شرکتهایی که در صنعت یا بازار مشابه فعالیت میکنند، انتخاب میشوند. سپس با استفاده از ضرایب مالی موجود در این شرکتها، ارزش استارتاپ برآورد میشود. ضرایب مالی مورد استفاده عبارتند از:
۱. ضریب P/E: این ضریب نسبت بین قیمت سهام شرکت و سود هر سهم آن است. این ضریب میزان اعتماد سرمایهگذاران به شرکت را نشان میدهد.
۲. ضریب P/B : این ضریب نسبت بین قیمت سهام شرکت و ارزش دفتری آن است. این ضریب نشاندهنده ارزش داراییهای شرکت است.
۳. ضریب EV/EBITDA : این ضریب نسبت بین ارزش کل شرکت (از جمله بدهی) و سود قبل از کسر هزینههای سرمایهگذاری و مالی (EBITDA) است.
با توجه به فرضیاتی که در ارزیابی صورت گرفته، برای هر ضریب میانگین مقدار آن را بر حسب تعداد شرکتهای مشابه در بازار محاسبه میکنیم. سپس برای استارتاپ، با استفاده از مقدار میانگین ضریبها و معیارهای مالی مشابه، ارزش استارتاپ به دست میآید.
مزیت این روش این است که برای استارتاپهایی که در بازاریابی، فناوری، تولید محصول و خدمات مشابه با شرکتهای دیگری فعالیت میکنند، مناسب است. همچنین، از آنجایی که این روش بر اساس ارقام و اطلاعات مالی موجود در شرکتهای مشابه تعیین میشود، ارزش استارتاپ به طور دقیقتر میتواند تعیین شود. همچنین، این روش به سرعت و به راحتی قابل اجرا است و در مقایسه با روشهای دیگر، هزینه کمتری دارد.
در عین حال، این روش دارای محدودیتهایی نیز است. این روش تنها برای استارتاپهایی مناسب است که در بازاریابی، فناوری، تولید محصول و خدمات مشابه با شرکتهای دیگری فعالیت میکنند و برای استارتاپهایی که در زمینههای جدید و نوآوری فعالیت میکنند، مناسب نیست. همچنین، این روش ارزشگذاری برای شرکتهایی که در بازار جدید و نوظهور فعالیت میکنند، دشوار است. همچنین، در صورتی که شرکتهای همصنف در بازار وجود نداشته باشند، این روش نامناسب خواهد بود.
در کل، روش ضرایب یکی از روشهای متداول ارزیابی استارتاپهاست که به سرمایهگذاران کمک میکند تا به راحتی و با دقت بیشتر، ارزش استارتاپهای مختلف را تعیین کنند و تصمیمگیری صحیحی در مورد سرمایهگذاری در آنها بگیرند.
این روش ساده توسط متخصص سرمایه گذاری خطرپذیر آمریکایی دیو برکوس در دهه 90 ایجاد شد و چند سال پیش مورد بازنگری قرار گرفت. یک رویکرد ارزشگذاری است که کیفیت پایه یک استارتآپ را بدون توجه به جریان درآمد آن ارزیابی میکند. استارت آپ ها را بر اساس پنج دسته ارزیابی می کند.
ایده: این دسته به منحصر به فرد بودن و امکانپذیری ایده استارتآپ و همچنین پتانسیل آن برای رفع نیازهای خاص بازار میپردازد.
نمونه اولیه: این دسته سطح توسعه نمونه اولیه یا محصول استارت آپ را ارزیابی می کند، از جمله پتانسیل آن برای محافظت از حقوق مالکیت معنوی.
تیم مدیریت: این دسته تجربه، مهارت و سابقه تیم مدیریتی استارتآپ از جمله توانایی آن در اجرای طرح کسبوکار را ارزیابی میکند.
روابط استراتژیک: این دسته روابط موجود استارتاپ با تامین کنندگان، مشتریان و شرکای استراتژیک را ارزیابی می کند و پتانسیل چنین روابطی را برای کمک به موفقیت آینده ارزیابی می کند.
استراتژی ورود به بازار: این دسته برنامه استارتاپ را برای دستیابی به بازار هدف خود، از جمله استراتژی بازاریابی و فروش، و همچنین پتانسیل آن برای افزایش مقیاس کسب و کار را ارزیابی می کند.
برخی منابع فروش یا عرضه محصول را در میان دستههای بالا فهرست میکنند. با این حال، باید تاکید کرد که روش برکس در درجه اول بر کیفیت های اساسی یک استارتاپ متمرکز است تا بر جریان درآمد آن. بنابراین، در حالی که دادههای فروش ممکن است عامل مهمی در ارزیابی ارزش بالقوه یک استارتآپ باشد، تمرکز اصلی روش برکس نیست.
این اطلاعات، که بهطور کلی ارزیابی میشوند، میتوانند بینش معقولی در مورد اینکه آیا استارتآپ قابل دوام است یا خیر. البته روش برکوس به سختی خطاناپذیر است. در واقع، حتی با داشتن نمرات عالی در همه چیز، یک استارت آپ می تواند به دلایل مختلفی دچار تزلزل شود. بنابراین، بهتر است از این روش با دقت استفاده کنید، زیرا بسیار خطرناک است.
روش Berkus فاکتورهای مورد نیاز برای راه اندازی استارتاپ را فهرست می کند و برای هر عامل ارزشی معادل 0.5 میلیون دلار تعیین می کند. این روش پنج عامل کلیدی را توصیف می کند، بنابراین ارزش راه اندازی را در محدوده 0-2.5 میلیون دلار تعیین می کند.
روش جمع ریسک در واقع روشی نیست که بخواهید به تنهایی از آن استفاده کنید. در واقع، تنها زمانی واقعا کار میکند که بتوانید ابتدا از یکی از روشهای ارزشگذاری استارتآپ دیگر در فهرست ما استفاده کنید تا «ارزش» نسبتاً محکمی از یک استارتآپ به دست آورید.
از آنجا، شما خطرات بالقوه ای را که ممکن است یک استارت آپ با آن مواجه شود را در نظر می گیرید و آسیب پذیری های استارتاپ مورد نظر را بدست می آورید. اگر استارت آپ شانس و کیفیت معقولی برای غلبه بر ریسک داشته باشد، این به ارزش آن می افزاید. از سوی دیگر، اگر به شدت مستعد خطر باشد، مقداری از ارزش آن کاسته می شود. شما می توانید تا جایی که ممکن است ریسک ها را در نظر بگیرید و سپس بر اساس میزان باقی مانده از «ارزش اصلی» یک استارتاپ بسنجید که آیا در یک استارتاپ سرمایه گذاری کنید یا نه.
مشابه روش ارزش گذاری کارت امتیازی، روش جمع بندی عوامل ریسک بر اساس میانگین ارزش گذاری یک گروه مرجع است. این روش ۱۲ عامل خطر را تعریف میکند، ارزیابی میکند که استارتآپ ما چقدر مستعد ابتلا به این ریسکها است و بر این اساس به هر عامل خطر مقدار (۲- تا 2+) اختصاص میدهد (+۲ نشاندهنده بهترین نتیجه برای استارتآپ ما است). استارتاپ باید با عوامل خطر زیر ارزیابی شود:
سپس میانگین ارزش گذاری به صورت مثبت با 250000 دلار برای هر 1+ و منفی برای هر -1 تعدیل می شود.
در این روش ارزش استارتاپ بر اساس پیشبینی سودآوری آیندهای که برای سرمایهگذاران خطرپذیر قابل دستیابی است، تعیین میشود. به عبارت دیگر، در این روش، ارزش استارتاپ بر اساس میزان بازده سرمایهگذار برآورد میشود. درواقع این روش بر اساس این ایده است که سرمایه گذاران انتظار دارند بازده مشخصی از سرمایه خود دریافت کنند. روش سرمایه گذاری خطرپذیر شامل تخمین ارزش بالقوه آینده استارتاپ و سپس تعیین نرخ بازده مورد نیاز برای سرمایه گذاران است. این نرخ بازده مورد نیاز برای محاسبه ارزش فعلی استارتاپ استفاده می شود.
در اصل، شما می خواهید موارد زیر را در نظر بگیرید:
هنگام تعیین ارزش گذاری با استفاده از روش سرمایه گذاری خطرپذیر، سرمایه گذاران بازده مورد انتظار آینده سرمایه گذاری خود را در نظر می گیرند. ابتدا، سرمایهگذار قیمت فروش آتی استارتآپ (ارزش پایانی) را با در نظر گرفتن درآمدهای آتی مورد انتظار شرکت و همچنین معاملات شرکتهای مشابه تخمین میزند.
سپس ارزش شرکت پس از سرمایه گذاری با کاهش ارزش پایانی توسط بازده مورد انتظار سرمایه گذار محاسبه می شود. ارزش شرکت قبل از پول (قبل از سرمایه گذاری) با کم کردن سرمایه سرمایه گذاری شده از ارزش پس از پول محاسبه می شود.
در اصل، این روش این سوال را مطرح می کند: اگر تمام دارایی های شرکت در حال حاضر منحل شود، سهامداران چه چیزی را به دست می آورند و با آن کنار می روند؟ برای بدست آوردن این عدد، روش، حقوق صاحبان سهام منهای سهام ممتاز آن را در نظر می گیرد و سپس آن اعداد بر تعداد سهام عادی شرکت تقسیم می شود. به طور خلاصه، شما با تفاوت بین ارزش کل دارایی های شرکت و بدهی های آن مواجه می شوید.
روش ارزش دفتری کاملاً فرصتهای کنونی استارتآپ و آینده بالقوه آن را نادیده میگیرد. روش ارزش دفتری صرفاً مبتنی بر داراییهای مشهود شرکت است، با ارزشی که در گزارشهای مالی شرکت ثبت میشود. این روش سودآوری آتی شرکت را در نظر نمی گیرد و معمولاً زمانی که شرکت در حال از بین رفتن است، استفاده می شود.
روش ارزش دفتری به شما یک ارزیابی مبتنی بر دارایی می دهد. این شبیه به رویکرد هزینه به تکرار است، اما حتی ساده تر. به طور سنتی، ارزش دفتری یک شرکت استارتآپ، کل داراییها منهای بدهیهای آن است.
نکته ای که در مورد استارتاپ ها وجود دارد این است که اغلب پیش بینی دقیق آینده آنها دشوار است. در بخش کوچکی، این به این واقعیت مربوط می شود که می توان رشد و گسترش کسب و کار را به هم ریخت.
روش هزینه تکرار به دنبال ارزیابی این خطر شکست است. این کار را با در نظر گرفتن تمام هزینهها و هزینههای متحمل شده توسط استارتآپ تاکنون انجام میدهد، از جمله هزینههای صرف شده برای توسعه محصول، بازاریابی و موارد مشابه. سپس اثربخشی استارتاپ را با استفاده از سرمایه گذاری با مقایسه هزینه ها با سود ایجاد شده محاسبه می کند.
ایرادات این سیستم واضح است: این سیستم صرفاً بر روی خروجی تمرکز میکند و قابلیت دوام محصول آینده، کیفیت و ارزش رهبری استارتآپ یا هرگونه تغییر بالقوه در خواستههای بازار را در نظر نمیگیرد.
با این حال، اگر میخواهید بدانید که آیا استارتآپ به درستی از پولی که سرمایهگذاری میکنید استفاده میکند، این یک روش ارزشگذاری قوی است!
روش Cost-to-Duplicate هزینه تاسیس مجدد شرکت استارتآپ را ارزیابی می کند. این رویکرد ارزش شرکت را به عنوان مجموع سرمایه گذاری در دارایی های مشهود و نیروی کار تعیین می کند. مزیت این روش این است که سرمایه گذاران می توانند این سرمایه گذاری ها را به راحتی بررسی یا تخمین بزنند و چون این سرمایه گذاری ها در گذشته انجام می شده است، هیچ گونه ابهامی وجود ندارد.
در مورد یک تجارت نرم افزاری، این رویکرد به هزینه های نیروی کار برنامه نویسان و زمان اختصاص داده شده به توسعه نرم افزار نگاه می کند. مشکل این روش این است که پتانسیل آینده استارت آپ یا دارایی های نامشهود مانند ارزش یا شهرت برند را در بر نمی گیرد.
کلید این روش در نام است. شما در حال پی بردن به این هستید که بازآفرینی استارتاپ خود در جای دیگر چقدر هزینه دارد – منهای هر دارایی نامشهود، مانند نام تجاری یا سرقفلی شما.
این روش به سهم بازار و روند صنعت استارت آپ نگاه می کند تا ارزش آن را تعیین کند.
ارزش یک کسب و کار یا دارایی را با مقایسه آن با مشاغل مشابه یا دارایی هایی که در گذشته در بازار فروخته شده اند، تخمین می زند. این بر اساس اصل عرضه و تقاضا است و فرض می کند که قیمت بازار منعکس کننده ارزش منصفانه کسب و کار یا دارایی است. بر اساس روند صنعت، رویکرد بازار به تعیین سهم بازار استارت آپ کمک می کند و رشد بالقوه آن را ارزیابی می کند، با این فرض که داده های بازار کاملا در دسترس است.
این روش اغلب برای استارت آپ هایی که در صنایع بسیار رقابتی هستند استفاده می شود.
این روش ارزش گذاری، استارتاپ مورد ارزیابی را با سایر استارتاپ های مشابهی که در گذشته فروخته شده اند مقایسه می کند. سرمایه گذار عملکرد مالی و عملیاتی استارت آپ را با عملکرد استارت آپ های مشابهی که قبلا فروخته شده اند مقایسه می کند. روش معاملات قابل مقایسه به تعیین ارزش بازار یک استارتاپ با مشاهده مضرب ارزشیابی شرکت های مشابه کمک می کند.
این روش ویژگی قابل توجه و قابل اندازه گیری استارت آپ را انتخاب می کند، سپس آن را با یک شرکت مرجع مقایسه می کند. نسبت خواص دو استارت آپ برای محاسبه ارزش شرکت استفاده می شود.
به عنوان مثال، اگر ارزش شرکت مرجع 7.5 میلیون دلار بوده و 250000 کاربر فعال داشته باشد، می توان گفت که هر کاربر شرکت 30 دلار به ارزش شرکت اضافه کرده است. اگر شرکت ما 125000 کاربر داشته باشد، بر اساس مقدار محاسبه شده قبلی برای هر کاربر، ارزش استارتآپ ما 3.75 میلیون دلار است. این روش ممکن است خیلی ساده به نظر برسد، اما در واقع، ممکن است تخمین معقولی برای ارزش شرکت ارائه دهد.
روش تراکنشهای قابل مقایسه یکی از محبوبترین تکنیکهای ارزشگذاری استارتآپ است، شما به این سوال پاسخ میدهید که «استارتآپهایی مثل من با چه مبلغی خریداری شدند؟»
با هر مدل مقایسه ای، باید نسبت ها یا ضرایب را برای هر چیزی که به طور چشمگیری بین دو تجارت شما متفاوت است، در نظر بگیرید.
روش اول شیکاگو یکی از پیچیدهترین روشهای موجود در فهرست ما است، زیرا عناصر را از سه روش مختلف ادغام میکندکه شامل جریان نقدی تنزیل شده، ضرایب و روش تجمیع عوامل ریسک است.
این به این دلیل است که این روش معمولاً برای ارزیابی استارتآپهای «خطرناک» با چشمانداز نسبتا نامشخص استفاده میشود. حتی اگر در حال حاضر عالی کار می کنید، سرمایه گذاران شما ممکن است شک داشته باشند که شما قادر به مدیریت یک تیم فروش هستید یا ممکن است برای نگه داشتن تیم خود در مسیر درست به کمک حرفه ای نیاز داشته باشید.
این روش مشابه روش جریان نقدی تنزیل شده است، اما عوامل خطر یک استارتاپ را با دقت بیشتری در نظر می گیرد. این شامل تنزیل جریانهای نقدی آتی استارتآپ بر اساس عوامل خطر مرتبط با استارتآپ، مانند صنعت استارتآپ، رقابت، تیم مدیریتی و اندازه بازار است.
در هر صورت ممکن است، برخی از استارت آپ ها به دقت و زمان بیشتری برای ارزیابی نیاز دارند. این بدان معناست که تولید نتایج قابل استفاده ممکن است به تلاش بسیار بیشتری در مقایسه با سایر روشهای ارزشگذاری سریعتر نیاز داشته باشد. با این حال، صرف زمان برای انجام یک ارزیابی کامل، میتواند اطمینان بیشتری را ایجاد کند که سرمایهگذار تصمیم درستی برای سرمایهگذاری اتخاذ میکند، بهویژه برای استارتآپهایی با مدلهای تجاری پیچیدهتر یا پیشنهادهای ارزش منحصربهفرد.
روش اول شیکاگو مکمل روش های ارزش گذاری قبلی است. سه سناریو مختلف را در نظر می گیرد و بررسی می کند که ارزش شرکت با توجه به بهترین حالت، حالت عادی و بدترین حالت چقدر تغییر می کند. این روش به سرمایه گذاران کمک می کند، زیرا نشان می دهد که طرح تجاری بنیانگذار چقدر محافظه کارانه یا بلندپروازانه است.
این یک روش ارزش گذاری جالب است زیرا در واقع اهمیت فوق العاده ای را برای تیم پشت استارت آپ قائل است. روش ارزش گذاری از شما می خواهد که ارزشی را به تیم استارت آپ اختصاص دهید، سپس سعی کنید درصد حجم بازار قابل دستیابی را برای استارت آپ پیش بینی کنید. به عبارت دیگر، شما باید اندازه گیری کنید که استارتاپ چقدر از بازار را می تواند در اختیار بگیرد.
با ترکیب این دو عامل، سرمایهگذاران کنترل مناسبی بر پتانسیل بلندمدت استارتآپ پیدا میکنند. البته، این روش بیخطا نیست . بسیار ذهنی است و به این فرض بستگی دارد که تیم فعلی با هیچ مشکلی مواجه نخواهد شد و منحل نمیشود. با این حال، این یک گزینه با طراوت برای ارزیابی دوام بلندمدت استارت آپ ها از زاویه ای است که بر سود متمرکز نیست.
روش ارزش انحلال برای تعیین ارزش دارایی های یک شرکت در صورت فروش اجباری یا انحلال استفاده می شود. این یکی از محافظهکارانهترین روشهای ارزشگذاری است، زیرا فرض میکند که داراییهای استارتآپ در یک دوره کوتاه، معمولاً در کمتر از یک سال، و اغلب با قیمتی کمتر از ارزش منصفانه بازار فروخته میشوند.
برای محاسبه ارزش انحلال یک استارتآپ، تمام داراییهای آن با قیمتهای فروش مورد انتظارشان در یک مزایده یا فروش حراجی ارزشگذاری میشوند و از آن مقدار، تمام بدهیهای آن کم میشود. نتیجه نهایی ارزش انحلال شرکت است.
این روش به ویژه برای شرکت هایی مفید است که از نظر مالی دچار مشکل هستند یا در حال حاضر در ورشکستگی هستند، جایی که ارزش تداوم فعالیت کمتر اهمیت دارد.
این روش هزینه بازسازی کامل یک استارت آپ را تعیین می کند. این شامل برآورد هزینه جایگزینی دارایی ها و عملیات آن با موارد مشابه و احتمالاً بهتر است.
روش هزینه جایگزینی فرض میکند که ارزش یک استارتآپ بر اساس هزینه ایجاد یک کسبوکار مشابه از ابتدا است، نه بر اساس درآمد فعلی یا درآمدهای بالقوه آتی.
برای ارزش گذاری یک استارتاپ با استفاده از این روش، دارایی های مشهود و نامشهود آن شناسایی شده و هزینه جایگزینی آن ها برآورد می شود. این شامل تجهیزات، اموال، پتنت ها، علائم تجاری و سایر دارایی ها می شود. هزینه استخدام و آموزش کارکنان، راهاندازی زیرساختها و ایجاد عملیات تجاری نیز در محاسبه لحاظ میشود.
یکی از مزایای روش هزینه جایگزینی این است که ارزیابی واضح و عینی را بر اساس دارایی های مشهود کسب و کار ارائه می دهد. با این حال، ممکن است در انعکاس دقیق پتانسیل استارتاپ برای رشد و سودآوری شکست بخورد. علاوه بر این، داراییهای نامشهود، مانند مالکیت معنوی و شناسایی برند، ممکن است هنگام استفاده از این روش کمتر از ارزشگذاری شوند.
روش هزینه جایگزینی اغلب برای استارتاپ هایی استفاده می شود که دارایی های منحصر به فرد یا فناوری اختصاصی هستند.
روش دیگر در بین روش های ارزش گذاری استارتاپ ها ، روش کارت امتیازی است.
این نمونه دیگری از روشی است که باید در اولین روزهای استارتاپ از آن استفاده کنید. و همچنین روشی است که برای ارزیابی استارتاپ ها در یک بازار بسیار رقابتی استفاده می شود.
به سادگی، کل منطق پشت این روش این است که با دنبال کردن «کارت امتیازی» که برای آن ساختهاید، استارتآپ مورد علاقهتان را با استارتآپهای مشابه در گذشته ارجاع دهید. با یافتن استارت آپ های مشابه، می توانید ارزش گذاری، موفقیت ها و عوامل خطر مرتبط با سرمایه گذاری در آن استارت آپ را بررسی کنید.
کارت امتیازی معمولاً از کیفیت تیم مدیریت، استراتژی بازاریابی استارتاپ، اندازه بازار، محیط رقابتی، محصول/خدمات و پیش بینی های مالی تشکیل شده است. به هر عامل یک امتیاز داده می شود و سپس امتیازها برای تعیین امتیاز کلی استارت آپ وزن می شوند.
روش ارزش گذاری کارت امتیازی از میانگین ارزش گذاری قبل از پول شرکت های استارت آپی مشابه استفاده می کند. به عنوان اولین گام، باید شرکتهای همسطح را که در یک بخش و منطقه فعالیت میکنند شناسایی کنیم و میانگین ارزشگذاری قبل از پول آنها را بدست آوریم.
به عنوان گام بعدی، بر اساس جنبه های ذکر شده در زیر، به طور کامل تجزیه و تحلیل می کنیم که آیا استارتاپ ما قوی تر یا ضعیف تر از شرکت های قابل مقایسه است. نتیجه مقایسه قرار است برای تخصیص وزن به هر عامل، با در نظر گرفتن حداکثر وزن عوامل داده شده استفاده شود (به عنوان مثال، در صورتی که تیم ما از صلاحیت کمتری نسبت به شرکت های مشابه برخوردار باشد، ممکن است به جای 30 درصد 15 تا 20 درصد تعیین کنیم)
جنبه | حداکثر وزن |
قدرت تیم مدیریت | 30% |
اندازه فرصت | 25% |
محصول/تکنولوژی | 15% |
محیط رقابتی | 10٪ |
بازاریابی / کانال های فروش / مشارکت | 10٪ |
نیاز به سرمایه گذاری اضافی | 5% |
سایر | 5% |
مجموع | 100% |
مرحله آخر جمع بندی وزن های تعیین شده برای عوامل فوق و سپس ضرب مجموع عوامل در میانگین ارزش گذاری شرکت های قابل مقایسه است.
سپس به هر جنبه یک درصد مقایسه اختصاص می دهید. اساساً، شما می توانید برای هر جنبه در مقایسه با رقبای خود، همتراز (100%)، کمتر از میانگین (<100%)، یا بالاتر از میانگین (>100%) باشید. به عنوان مثال، به تیم تجارت الکترونیک خود امتیاز 150% می دهید، زیرا این تیم ، کاملاً آموزش دیده است و دارای توسعه دهندگان و بازاریابان با تجربه است، شما باید 30% را در 150% ضرب کنید تا ضریب 0.45 را بدست آورید.
این کار را برای هر کیفیت انجام دهید و مجموع همه عوامل را پیدا کنید. در نهایت، این مجموع را در میانگین ارزش گذاری در بخش کسب و کار خود ضرب کنید تا ارزیابی قبل از درآمد خود را بدست آورید.
ارزیابی مرحله ای به دلیل سادگی و سرعت روشی محبوب در بین سرمایه گذاران است. این روش طیفی از ارزش گذاری ها را بر اساس بلوغ استارت آپ اختصاص می دهد. این محدوده بر اساس داده های بازار تعیین می شود و سپس برای معاملات جدید اعمال می شود.
ارزش راه اندازی ممکن است پس از رسیدن به نقاط عطف توسعه به شرح زیر افزایش یابد:
ایده و طرح تجاری موجود: 250,000 تا 500,000 دلار؛
ایده تجاری و طرح تجاری بسیار هیجان انگیز: 500000 تا 1 میلیون دلار؛
تیم با کیفیت با تمام صلاحیت های لازم: 1 تا 2 میلیون دلار؛
نمونه اولیه / محصول نهایی: 2 تا 5 میلیون دلار
اتحاد استراتژیک و پایگاه مشتری: بالای 5 میلیون دلار.
این محدوده ها ممکن است از یک بخش به بخش دیگر متفاوت باشد. ابزارهای ارزشیابی متعددی را می توان به صورت آنلاین در دسترس قرار داد، و همچنین می توان لیست های دقیقی از معیارها و ضرایب را پیدا کرد.
به عنوان یک بنیانگذار استارتاپ، شما به یک برآورد ارزشی نیاز دارید که بتوانید آن را برای سرمایه گذاران بالقوه توجیه کنید و به هر دلیل دیگری به آن اعتماد کنید. یک ارزیابی دقیق به شما کمک می کند تا استراتژی بلندمدت افزایش سرمایه خود را بسازید و درخواست های مالی خود را در چشم انداز نگه دارید. هیچ روش ارزشیابی راه اندازی واحدی همیشه دقیق نیست. به احتمال زیاد، شما از طریق چندین روش کار خواهید کرد و تکنیک ها را برای یافتن ارزش منصفانه ترکیب خواهید کرد. فراموش نکنید که از پایگاه های داده شرکت استفاده کنید تا مطمئن شوید که در جایگاه مناسبی هستید.
صاحبان استارتآپها اغلب تصور میکنند که محاسباتی که انجام میدهند منجر به ارزش دائمی و درست شرکت میشود. در واقع، ارزش گذاری واقعی بیشتر توسط بازار تعیین می شود. ارزش گذاری، در طی دور تأمین مالی بعدی، و در نهایت هنگامی که شرکت خریداری شد (خروج) یا عمومی شد (IPO) تأیید می شود. صاحبان مشاغل ترجیح می دهند فرصت های خروج را بررسی کنند و روی افزایش ارزش سهامداران کار کنند.
با مرور راهنمای ما در مورد روشهای ارزشگذاری استارتآپ، احتمالاً متوجه شدهاید که همه آنها معایب خود را دارند. هیچ روش یکسانی برای ارزش گذاری یک استارت آپ وجود ندارد، بلکه طیف وسیعی از رویکردها را می توان بسته به زمینه و هدف ارزش گذاری مورد استفاده قرار داد.
به همین دلیل است که بهتر است به یک روش ارزیابی راه اندازی تکیه نکنید و نتایج چندین مورد را با هم مقایسه کنید. به هر حال، داشتن یک ارزیابی دقیق از ارزش استارتاپ شما در هنگام تلاش برای تامین بودجه کلیدی است. شما می خواهید مطمئن شوید که پیشنهادی که دریافت می کنید هم جذاب و هم منصفانه است.
در نهایت، توجه به این نکته مهم است که همه روشهای فوق دارای درجهای از ذهنیت نسبت به آنها هستند. در نهایت، ارزش یک استارتآپ بر اساس آنچه که کسی حاضر است برای آن بپردازد تعیین میشود، که ممکن است به عواملی فراتر از اعداد و فرمولها بستگی داشته باشد.
یک از فعالیت های اصلی ما در آژانس دیجیتال مارکتینگ DMPlus ارزش گذاری استارتاپ ها می باشد. از مرحله ایده پردازی تا تجاری سازی محصول و خدمات در کنار شما هستیم. جهت دریافت مشاره و منتورینگ در این خصوص با ما تماس بگیرید. از برنامه ریزی کسب و کار گرفته تا بازاریابی، نکات و استراتژی های برتر را برای کمک به کارآفرینان برای رسیدن به موفقیت به اشتراک می گذاریم.
شرایط برگزاری دوره:
مدت زمان آموزش: ۱۴ ساعت
تاریخ شروع دوره: هفته آخر شهریور ماه
هزینه دوره: 1290000 تومان
هزینه با تخفیف: 900000 تومان
مکان برگزاری: اصفهان، خیابان ۲۲ بهمن، مجموعه اداری غدیر، سرای نوآوری دانشگاه آزاد اسلامی، آژانس دیجیتال مارکتینگ DMplus
برای اشتراک اطلاعات و تعاملات، گروه واتساپی دارد.
ادمین اینستاگرام؛ یک شغل پردرآمد و آسان
امروزه اینستاگرام به یک محل خوب برای کسب درآمد تبدیل شده است و کسانی که اطلاعات به روزی در زمینه تکنولوژی دارند، به راحتی میتوانند از این روش کسب درآمد از اینستاگرام، استفاده کنند. همانطور که میدانید، بیشتر کسب و کارهای اینستاگرامی یا پیجهای بلاگری به دنبال پیشرفت در اینستاگرام هستند ولی راه و روش آن را بلد نبوده و یا زمان کافی برای حضور در اینستاگرام ندارند. خب از آنجایی که مدیریت پیج اینستاگرامی یک کار تخصصی است، بنابراین اغلب کسب و کارها به دنبال یک متخصص در زمینه اینستاگرام هستند که عموما با اسم ادمین اینستاگرام شناخته میشود. امروزه بسیاری از افراد دوست دارند تا در این زمینه فعالیت کنند و به درآمد برسند؛ بنابراین این سوال برایشان پیش میآید که چگونه ادمین اینستاگرام شویم؟
_ با آموزش از یک متخصص باتجربه، به گونهای که هم تخصص را فراگیرید هم درگیر آزمون و خطاهای تجربی نشوید.
توجه داشته باشید که مسیر شما برای کسب درآمد از شغل ادمینی، از آموزش میگذرد.
ادمین اینستاگرام؛ یک شغل پردرآمد و آسان
امروزه اینستاگرام به یک محل خوب برای کسب درآمد تبدیل شده است و کسانی که اطلاعات به روزی در زمینه تکنولوژی دارند، به راحتی میتوانند از این روش کسب درآمد از اینستاگرام، استفاده کنند. همانطور که میدانید، بیشتر کسب و کارهای اینستاگرامی یا پیجهای بلاگری به دنبال پیشرفت در اینستاگرام هستند ولی راه و روش آن را بلد نبوده و یا زمان کافی برای حضور در اینستاگرام ندارند. خب از آنجایی که مدیریت پیج اینستاگرامی یک کار تخصصی است، بنابراین اغلب کسب و کارها به دنبال یک متخصص در زمینه اینستاگرام هستند که عموما با اسم ادمین اینستاگرام شناخته میشود. امروزه بسیاری از افراد دوست دارند تا در این زمینه فعالیت کنند و به درآمد برسند؛ بنابراین این سوال برایشان پیش میآید که چگونه ادمین اینستاگرام شویم؟
_ با آموزش از یک متخصص باتجربه، به گونهای که هم تخصص را فراگیرید هم درگیر آزمون و خطاهای تجربی نشوید.
توجه داشته باشید که مسیر شما برای کسب درآمد از شغل ادمینی، از آموزش میگذرد.
جهت مشاوره در خصوص ارزش گذاری استارتاپ ، فرم زیر را تکمیل فرمایید:
جهت دریافت مشاوره برای ارزش گذاری استارتاپ خود، لطفا فرم زیر را تکمیل فرمایید:
"(ضروری)" indicates required fields